داستان های جذاب و خواندنی
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های جذاب و خواندنی و آدرس mahdi128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





شلوار پارچهای اتو کشیده با پیراهن. با کفش واکس زده و موهای مرتب. هیچ وقت نشد لباسش کثیف باشه یا بو بده. کلاً خیلی رو این چیزا حساسه. انقد به داداش طعنه میزد که آخر مجبور شد جوراباش رو زود به زود بشوره. منم واسه اینکه توجهش رو جلب کنم، سعی میکنم لباسای تمیز و مرتب جلوش بپوشم. فقط یه دفعه که یکم ابروم رو برداشته بودم، یه جوری بهم نگاه کرد و بهم اخم کرد که داشتم آب میشدم. روزی بود که داشتن داداش رو از خونه میبردن. حال داداش بد شده بود. گفت زنگ بزنید سعید. با آمبولانس با هم رسیدن. داداش با اون حالش که صداش در نمیاومد، سعید رو بغل کرده بود و میگفت تو بهترین کادو رو بهم دادی رفیق. حیف که دیر فهمیدم. عوضش همش یاد تو میافتم. اونجا هم که بود هیچ وقت به ساعت رو دیوار نگاه نمیکرد. این اواخر هر ۱۰-۱۵ دقه یه بار، دستش رو میآورد بالا و نگاهی میانداخت و بعد هم لبخند میزد. وقتهایی که سعید پیشش بود، از اون میپرسید. میگفت: دوست دارم وقتی پیشمی با صدای خودت بشنوم چقد وقت دارم. سعیدم دستش رو میگرفت و میآورد بالا و بهش میگفت. بعد هم دستش رو میبوسید و میگرفت تو دستاش. به داداش حسودیم میشد. دوست داشتم جای داداش من رو تخت باشم. واقعاً حاضر بودم سرطان داشته باشم اما یه بار هم که شده اونجوری دستم رو ببوسه و بگیره تو دستش. هیچ پسری رو انقد دوست نداشتم. داداش همیشه بهم میگفت:«نگران نباش! بعد من، سعید داداش بزرگته.» از این حرفش خوشم نمیاومد. هرچند، خودم هم میدونستم هیچ وقت به سعید نمیرسم. از همون روزی که ابروهام رو گرفته بودم، مطمئن شدم. بعد از اینکه کلی چپ چپ نگام کرد، من رو کشید کنار و گفت: «اسماعیل جان! منم جای داداشت. اگه چیزی میگم ناراحت نشو. ولی پسر زشته ابروش رو برداره.»

هه هه هه هه هه هه حال کردید واسه عشق؟


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 15:35 ] [ مهدی رضایی ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که: می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
آبان 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392
امکانات وب